میگوید کرونا یتیمشان کرده است. اولش معنی این حرف را نمیفهمم. لابد خودش این را حدس میزند که پشتبندش میگوید: «دوستانم مدام میآمدند اینجا و ورزش میکردند. تقریبا هر روز. حتی بعضیها طی یک روز در چند رشته ورزشی تمرین میکردند اما الان یک نگاه بیندازید. هیچکس نیست. دلمان خوش بود که از خانه به اینجا میآییم و کنار دوستانمان هستیم.»
سیدیوسف علوی وقتی اینها را میگفت با ویلچرش پشت در سالن ورزشی آسایشگاه جانبازان امام خمینی(ره) پارک ملت بود. سالنی که سرتاسر سال صدای شور و هیاهوی جانبازان ورزشکار از آن میآمد، الان بیش از یکسال است خاک کرونا رویش نشسته است. وضعیت فعلی آسایشگاه جانبازان امام خمینی(ره)، مثل هیچزمان دیگری نیست. هیچ جانبازی به یاد ندارد این همه سوت و کور بودن را.
ما در میانه همین سکوت سنگین و آزاردهنده، در آخرین روزهای شهریور و همزمان با هفته دفاع مقدس گوش به حرفهای آقا یوسف و دوستانش سپردیم و درددلهای آنها که از این روزهای کرونایی حکایتهای غریبی داشت، شنیدیم.
میگویند «اینجا خانه اول ماست». دلیلش این است که به گفته خودشان در آسایشگاه احساس بهتری نسبت به چهاردیواری خانهشان دارند. شاید این حرف عجیب به نظر برسد اما هرکس حرفهای سیدیوسف علوی را بشنود معنی این جمله را بیشتر درک میکند: «اینقدر همسرم من و ویلچرم را بالا و پایین کرده که دیسک کمر گرفته است. با وجود اینکه 3بار عمل جراحی کرده الان خودش روی ویلچر مینشیند. همیشه با عشق و احترام از من مراقبت میکند اما خودم میدانم هرچه در خانه باشم زحمتش را بیشتر میکنم. بعضی جانبازان هم هستند که همسرانشان ترکشان کردهاند یا اگر در خانه بمانند مدام جنگ اعصاب دارند. برای همین است که میگوییم اینجا خانه اول ماست و کرونا ما را یتیم کرده است.»
آقایوسف از فرماندهان دوران جنگ بوده اما خودش تمایلی به استفاده از این عنوان ندارد و میگوید: «سرباز امام زمان(عج) بودم.» در عملیات شکست حصر آبادان حضور داشته و سال۶۱ در ۳۵سالگی، در عملیات فتحالمبین جانباز میشود.
به گفته او طی 2سال گذشته اینقدر رفتوآمدهای جانبازان به اجبار کم شده که خیلی از جانبازان مدتهاست یکدیگر را ندیدهاند.دلتنگی توی لحن آقایوسف پیداست. آهی میکشد و یادی میکند از 3تن از دوستانشان که در اثر ابتلا به کرونا فوت کردهاند. خاطرات این 3نفر از ذهن آقا یوسف و دوستانش عبور میکند.
عباسعلی ابراهیمی که او هم جانباز ۷۰درصد قطع نخاعی است نگاهی به آن سو میاندازد و از فوتبال دستیای میگوید که از دوستشان به یادگار مانده است؛ «زنده یاد میلاننویی آن را خریده بود و اینجا دورهم بازی میکردیم. حالا نه او هست و نه آن دورهمیها.»
حاج عباس نگاهش را از ساختمان سالن ورزشی به روی ساختمان آسایشگاه میچرخاند و میگوید: «تا قبل از کرونا مدام در اینجا خدمات فیزیوتراپی داده میشد اما الان به حالت نیمه تعطیل درآمده است. شاید افراد عادی نتوانند درک کنند اما فیزیوتراپی برای بعضی جانبازان از نان شب واجبتر است. آخر میدانید کسی که ۷۰درصد بدنش حس ندارد اگر یک هفته بیتحرک باشد باقی بدنش هم میپوسد.»
شاید افراد عادی نتوانند درک کنند اما فیزیوتراپی برای بعضی جانبازان از نان شب واجبتر است
حاج عباس ورزشکار است. صبحها بسکتبال و عصرها فوتبال دستی بازی میکند اما نگران دوستانش است که روی تخت خوابیدهاند. او خوب میداند دوستانش چه دردی را تحمل میکنند. یکدفعه انگار چیزی یادش آمده باشد نگاهش را به ساختمان دیگر که به نظر میرسد تازهساز هم هست، میدوزد و میگوید: «در این ساختمان استخر داریم اما بهدلیل کرونا قابل استفاده نیست.» این ساختمان بهتازگی و پس از سالها انتظار و وعده و وعید ساخته شده و قرار بوده با امکانات جدیدی که در آن هست خدمات آبدرمانی به جانبازان داده شود اما کرونا این در را هم بسته است.
میان سایههای خنک درختان تنومند پارک ملت، سکوتی سنگین سایه میاندازد. غربت این روزهای آسایشگاه غم بزرگی را بر دل جانبازان نشانده اما در پس همه اینها صبر مثالزدنی شیرمردان روزهای جنگ قد میکشد و حاج احمد میگوید: «هرچه بر ما میگذرد خواست خداست و راضیایم به رضای او.»
سیداحمد حسینی از کارکنان بخش اداری آسایشگاه جانبازان امام خمینی(ره) است. او که فرزند شهید است، حدود سال۹۰ به عنوان نیروی خدماتی وارد این مرکز شده و خاطرات زیادی با جانبازان دارد.
او میگوید: «جانبازی داشتیم که علاوهبر مشکلات خانوادگی، گرفتاری حقوقی(قضایی) داشت. یک بار صدایم زد. وقتی نزدش رفتم و گفتم چه چیزی لازم دارد گفت هیچی نمیخواهم فقط دوست دارم بنشینی و به حرفهایم گوش دهی. ماه صفر بود. کارهایم را انجام دادم و به کنارش رفتم. شروع به گریه و درددل کرد. بین حرفهایش گفت خواب دیدهام و میدانم که ماندنی نیستم. دعا کن در همین ماه صفر عمرم تمام شود. آنقدر سوزناک حرف میزد که من هم منقلب شده بودم و پابه پایش گریه میکردم. ۱۰روز نشد که خبر فوتش را آوردند. هنوز صدای گریههایش در گوشم است و بهویژه ماه صفر خیلی یادش میکنم.»
حجتالاسلام کریم دوامی که پیگیری امور فرهنگی جانبازان را برعهده دارد، این روزها به شدت دنبال اعزام جانبازان به سفر اربعین است. آخرین بار ۱۵جانباز همراه خانوادهشان از طرف آسایشگاه راهی سفر پیادهروی اربعین شدند اما امسال بهدلیل محدودیتهای کرونایی فقط اجازه اعزام ۵نفر را دارند. بسیاری از جانبازان سرتاسر سال را به عشق پیادهروی اربعین سر میکنند. برای آنها که جانشان را در راه آرمانهای حسین(ع) دادهاند هیچ چیز به اندازه زیارت حرم ششگوشه حسین(ع) آرامبخش نیست.
همه دردهایم یک طرف، درد فراق از حسین(ع) یک طرف اما شرط عشق صبوری است
هیچ کس نمیتواند مثل ابوالفضل(ع) درکشان کند و شنونده دردهایشان باشد. این بزرگمردان وقتی به بینالحرمین میرسند آرزو دارند از روی چرخهای ویلچر بلند شوند و به نشان احترام بایستند. حاج حسن که در حسرت زیارت کربلا اشک میریزد، میگوید: «همه دردهایم یک طرف، درد فراق از حسین(ع) یک طرف اما شرط عشق صبوری است و باید به سلامی از دور قانع باشیم.»